یکی از فانتزیام اینه که :
قبل مرگم وصیت کنم هرکی تو مراسم ختمم گفت :
” خدابیامرزتش ، راحت شد ”
با لبه ی سینیه حلوا بکوبن دهنش اونم راحت شه بیاد پیش من !
والا ، اصاب مساب ندارما !
یکی از فانتزی هام اینه که :
چندتا زن با هم بگیرم ، بعد خعلی با هم مهربون و همدل باشن هی صداشونکنم عَیالات متحده !
از همین الان هم میتونید منو مرده فرض کنید
یکی از فانتزیام اینه
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
از این وبلاگ رضایت داشتید آیا؟
آمار سایت